آخرین شعر مولانا در حین وفات





- اسفند ۲۳ام, ۱۳۸۸
- ارسال شده در زمینه ی :مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی رومی
- نظر شما
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ********** ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها ********** خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی ********** بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده ********** بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا ********** بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
برشا خوبرویان واجب وفا نباشد ********** ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردیست غیر مردن کانرا دوا نباشد ********** پس من چگونه گویم کین درد رادواکن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم ********** با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرد ********** از برق این زمرد هین دفع اژدها کن
با سلام. زیبا بود ممنون. موفق باشید